درست لحظه ای که با خودت فکر می کنی تموم شده، یه دفعه یه چیزی که حتی نمیدونی کجای خاطراتتون رو بهش پیوند میزنه، سر و کله اش را از عمیق ترین قسمت های وجودت پیدا میکنه و زل میزنه تو چشمات، همینجوری زمان میگذره و آدم غرق میشه توی لحظاتی که روزی در گذشته نامعلوم اتفاق افتاده و این لحظه ها مثل تیغ تیزی قلب آدم را سوراخ می کنند و بعد اشک میشن و راهی به چشم ها پیدا می کند بود و نبود همه آدمهای دیگه ارزش و اهمیت شون رو جوری از دست می‌دهند که باورش نمیشه کرد. منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه شادروان حبیب نصرالله زاده فروش تعمیر و ارتقای فلزیاب ... رکنا اصفهان کیف و کفش بهار شوز خرید اینترنتی بیت کوین فنچ های خاص as.finch96 تاپ مطلب ها - سایت سرگرمی